شعرهای دلتنگی

همیشه يکی هست بفهمه چی میگی غمات و ببينه

هميشه يکی هست که کنار غروب غريبيت بشينه

همیشه یکی هست که از کوله بارت بگیره غبارو

چشات و بگیره نذاره ببینی غم روزگارو

همیشه یکی با دو چشم معصوم حواسش بهت هست

یکی مثل آینه مثل سایه آروم حواسش بهت هست

همیشه یه جایی که پات و بریدن که دستات رو بستن

یه جایی که دردا با دیوار و زنجیر سررات نشستن

همیشه یه جایی که هیچ حرف و راهی جز افسوس نداری

یه جایی که هیچی نه عشق و نه شعر و دیگه دوست نداری

یکی با یه قلب هراسون و لرزون حواسش بهت هست

یکی مثل ابرا پریشون و گریون حواسش بهت هست

همیشه یکی با دو چشم معصوم حواسش بهت هست

یکی مثل آینه مثل سایه آوم حواسش بهت هست

 

+نوشته شده در چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:,ساعت9:47توسط ستاره | |

بهت نگفتم تا حالا اينکه چقد دوست دارم

اما حالا بهت می گم بی تو دارم کم میارم

بهت نگفتم تاحالا که بد جوری عاشقتم

بهت نگفتم تا حالا اما حالا بهت می گم

بهت نگفتم تا حالا اینکه چقدر دوست دارم

اینکه جقد آرزومه پیش چشات کم نیارم

دلم می خواد باور کنی از ته دل می خوام تو رو

وقتی می گم بمون بمون وقتی می گم نرو نرو

خودت می دونی که تو رو از دل و جون می خوامت

لیلی عشق من شدی من مثل مجنون می خوامت

+نوشته شده در چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:,ساعت9:33توسط ستاره | |

+نوشته شده در یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,ساعت8:51توسط ستاره | |

گاهی دو نفر بايد از هم فاصله بگيرند

تا بفمهند چقدر نيازمند برگشتن به همديگرند

+نوشته شده در یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,ساعت8:51توسط ستاره | |

کسانی که شما را دوست دارند

حتی اگر هزار دليل برای رفتن وجود داشته باشد

هرگز رهايتان نخواهند کرد آنها يک دليل برای ماندن خواهند يافت

+نوشته شده در یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,ساعت8:51توسط ستاره | |

عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ گمانی گوش خواهم داد بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد..

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 24 تير 1391برچسب:,ساعت10:55توسط ستاره | |

زندگی پژمردن یک برگ نیست بوسه ای در کوچه های مرگ نیست زندگی یعنی ترحم داشتن با شقایقها تفاهم داشتن

+نوشته شده در شنبه 24 تير 1391برچسب:,ساعت10:4توسط ستاره | |

درمکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود

درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند

در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه ان دوره گرد خود خدا بود

درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم

آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست

حسین پناهی


 

+نوشته شده در شنبه 24 تير 1391برچسب:,ساعت10:4توسط ستاره | |

وصیتـی زیبـا و مانـدگار از آلبـرت انیشتیـن


روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.

آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.

در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.

چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.

قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.

خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.

کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.

استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.

هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.

آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند.

اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.

گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.

عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.

اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند ...

+نوشته شده در شنبه 24 تير 1391برچسب:,ساعت9:59توسط ستاره | |

دلامون بزرگه تنگش نکنیم

زندگی آسونه سختش نکنیم

رفاقت قشنگه رنگش نکنیم

 

وقتی از غربت ایام دلم میگیرد..مرغ امید من از دشت غم میمیرد

دل به رویای خوش خاطره ها میبندم..بازهم خاطره ها دست مرا میگیرد

+نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت14:10توسط ستاره | |

+نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت14:7توسط ستاره | |

یک نصیحت: مواظب خودت باش! یک خواهش: اصلاً عوض نشو! یک آرزو: فراموشم نکن! یک دروغ: تورو دوست ‏ندارم!!، یک حقیقت: دلم برات تنگ شده

+نوشته شده در دو شنبه 5 تير 1391برچسب:,ساعت9:13توسط ستاره | |

ای آسمون زيبا امشب دلم گرفته

کاش بودی تا دلتنگيهام رو درمون می کردی کاش بودی کاش بودی

+نوشته شده در دو شنبه 5 تير 1391برچسب:,ساعت9:17توسط ستاره | |

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته

     
    از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
    
    یک سینه غرق مستی دارد هوای باران
    
    از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
    
    امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن
    
    شرمنده‌ام خدایا امشب دلم گرفته
    
    خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
    
    باید شود هویدا امشب دلم گرفته
    
    ساقی عجب صفایی دارد پیاله تو
    
    پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
    
    گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است


 

     فردا به چشم اما امشب دلم گرفته


 

     .................


     دلم گرفته آسمون نمیتونم گریه کنم

    
    شکنجه میشم از خودم نمیتونم شکوه کنم

    
    انگاری کوه غصه ها رو سینه من اومده

     
    آخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده

    
    دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم

  
   تو روزگار بی کسی یه عمر که دربدرم

   
    حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم

    
    من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم

    
    دلم گرفته آسمون یکم منو حوصله کن

     
    نگو که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن

    
    منو به بازی میگیره عقربه های ساعتم

    
    برگه ی تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم

     
    آهای زمین برای من یه لحظه تو نفس نزن

    
    نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته تن

+نوشته شده در دو شنبه 5 تير 1391برچسب:,ساعت9:17توسط ستاره | |

تقديم به تمام عاشقان

و تقدیم به کسی که تا آخر عمرم هم نمی تونم فراموشش کنم

+نوشته شده در شنبه 3 تير 1391برچسب:,ساعت10:38توسط ستاره | |